بعد از آن پرسان شد او از هر کسی
شیخ را میجست از هر سو بسی
پس کسی گفتش که آن قطب دیار
رفت تا هیزم کشد از کوهسار
آن مرید ذوالفقاراندیش تفت
در هوای شیخ سوی بیشه رفت
دیو میآورد پیش هوش مرد
وسوسه تا خفیه گردد مه ز گرد
کین چنین زن را چرا این شیخ دین
دارد اندر خانه یار و هم نشین؟
ضد را با ضد ایناس از کجا؟
یا امامالناس نسناس از کجا؟
باز او لاحول میکرد آتشین
کاعتراض من برو کفراست و کین
من که باشم با تصرفهای حق
که بر آرد نفس من اشکال و دق؟
باز نفسش حمله میآورد زود
زین تعرف در دلش چون کاه دود
که چه نسبت دیو را با جبرئیل؟
که بود با او به صحبت هم مقیل؟
چون تواند ساخت با آزر خلیل؟
چون تواند ساخت با رهزن دلیل؟
مولوی : مثنوی معنوی : دفتر ششم : بخش ۷۳ - واگشتن مرید از وثاق شیخ و پرسیدن از مردم و نشان دادن ایشان کی شیخ به فلان بیشه رفته است
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/8797