ناگهانی خود عسس او را گرفت مشت و چوبش زد ز صفرا نا شکفت اتفاقا اندر آن شب‌های تار دیده بد مردم ز شب‌دزدان ضرار بود شب‌های مخوف و منتحس پس به جد می‌جست دزدان را عسس تا خلیفه گفت که ببرید دست هر که شب گردد وگر خویش من است بر عسس کرده ملک تهدید و بیم که چرا باشید بر دزدان رحیم؟ عشوه‌شان را از چه رو باور کنید؟ یا چرا زیشان قبول زر کنید؟ رحم بر دزدان و هر منحوس‌دست بر ضعیفان ضربت و بی‌رحمی است هین ز رنج خاص مسکل ز انتقام رنج او کم بین ببین تو رنج عام اصبع ملدوغ بر در دفع شر در تعدی و هلاک تن نگر اتفاقا اندر آن ایام دزد گشته بود انبوه پخته و خام دزد در چنین وقتش بدید و سخت زد چوب‌ها و زخم‌های بی‌عدد نعره و فریاد زان درویش خاست که مزن تا من بگویم حال راست گفت اینک دادمت مهلت بگو تا به شب چون آمدی بیرون به کو؟ تو نه‌یی زین جا غریب و منکری راستی گو تا به چه مکر اندری؟ اهل دیوان بر عسس طعنه زدند که چرا دزدان کنون انبه شدند انبهی از توست و از امثال توست وانما یاران زشتت را نخست ورنه کین جمله را از تو کشم تا شود ایمن زر هر محتشم گفت او از بعد سوگندان پر که نیم من خانه‌سوز و کیسه‌بر من نه مرد دزدی و بی‌دادی‌ام من غریب مصرم و بغدادی‌ام مولوی : مثنوی معنوی : دفتر ششم : بخش ۱۲۱ - رسیدن آن شخص به مصر و شب بیرون آمدن به کوی از بهر شبکوکی و گدایی و گرفتن عسس او را و مراد اوحاصل شدن از عسس بعد از خوردن زخم بسیار و عسی ان تکرهوا شیا و هو خیر لکم و قوله تعالی سیجعل الله بعد عسر یسرا و قوله علیه‌السلام اشتدی ازمة تنفرجی و جمیع القرآن و الکتب المنزلة فی تقریر هذا گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/8845