آوردهاند کی شیخ قدس اللّه روحه العزیز میرفت، ماری عظیم بیامد و خویشتن را در پای شیخ میمالید و بوی تقرب مینمود. در خدمت شیخ درویشی حاضر بود، ازآن حالت تعجب میکرد. شیخ درویش را گفت کی این مار به سلام ما آمده است تو خواهی کی ترا همچنین باشد؟ مرد گفت خواهم. شیخ گفت هرگز ترا این نباشد چو میخواهی.
محمد بن منور : اسرار التوحید : باب دوم - در وسط حالت شیخ : فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته : حکایت شمارهٔ ۱۰۸
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/88965