مخدوم مهربان من: از آن زمان که رشته مراودت حضوری گسسته و شیشه شکیبائی از سنگ تفرقه و دوری شکسته، اکنون مدت دو سال افزون است که نه از آن طرف بریدی و سلامی و نه از این جانب قاصدی و پیامی. طایر مکاتبات را پر بسته و کلیه مراودات را دربسته. تو بگفتی که بجا آرم، گفتم که نیازی عهد و پیمان وفاداری و دلداری و یاری الحمدالله فراغتی داری، نه حضری و نه سفری، نه زحمتی و نه خوابی، نه برهم خوردگی و نه اضطرابی. مقدری که بگل نکهت و بگل جان داد به هر که هر چه سزا دید حکمتش آن داد شما را طرب داد، ما ا تعب. قسمت شما حضر شد و نصیب ما سفر. ما را چشم بر در است و شما را شوخ چشمی در بر. فرق است میان آن که یارش در برست یا چشمش بر در. خوشا بحالت که مایة و معاشی از حلال داری و هم انتعاشی در وصال. نه چون ما دل فگار و در چمن سراب گرفتار. روزها روزه ایم و شب ها بدریوزه. شکر خدای را که طایع نادری و بخت اسکندری داری، نبود نکوئی که در آب و گل تو نیست جز آن که فراموش کاری. یاد یاران یار را میمون بود خاصه کان لیلی و آن مجنون بود این روا باشد که من در بند سخت گه شما بر سبزه گاهی بر درخت مخلصان را امشب بزمی نهاده و اسباب عیشی ترتیب داده. دلم پیاله، مطربم ناله، اشکم شراب، جگرم کباب. اگر شما را هوس چنین بزمی و بیاد تماشای بی دلان عزمی است، بی تکلفانه بکلبه ام گذری و بچشم یاری بشهیدان کویت نظری. مائیم و نوای بی نوائی بسم الله اگر حریف مائی والسلام قائم مقام فراهانی : منشآت : نامه‌های فارسی : شمارهٔ ۷۲ - به دوستی نوشته است گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/89962