به دل کرم به مستی عاقبت زهد ریایی را رسانیدم به آب از یمن می بنیاد تقوی را زسینه این دل بی معرفت را می کنم بیرون چرا بیهوده گیرم در بغل مینای خالی را تعلق نیست با جان گر نیفشانده به پای او من بی دل نمی فهمم تکلف های رسمی را گذشتن از جهان ناید به پای همت هر کس نباشد هیچ معجز بهتر از تجرید عیسی را بود آرایش معشوق حال در هم عاشق سیه روزی مجنون سرمه باشد چشم لیلی را پس از درد جدایی محنت ایام ننماید زآتش هیچ پروا نیست دور از آب ماهی را دو مصرع در سبک روحی کلیم آن طور بنماید که در پرواز شهرت بال باشد مرغ معنی را کلیم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90077