من آن صیدم که آزادی هوس باشد مرا از قفس گویم، نفس تا در قفس باشد مرا از پی راه فنا سامان ندارم، ورنه من خویش را می سوزم ار یک مشت خس باشد مرا بر سراپای دلاویزت نمی پیچم چو زلف قانعم زان هر دو لب یک بوسه بس باشد مرا بس که محنت بر سر محنت نصیبم می شود بیم دام راه در کنج قفس باشد مرا گر سرم راهست سامانی همه سودای تست نقد داغست ار به چیزی دسترس باشد مرا ترک سر کردم که از مردم نبینم دردسر از نفس بیزارم ار یک هم نفس باشد مرا کار عالم گر همه آزار من باشد کلیم ناکسم، ناکس اگر کاری به کس باشد مرا کلیم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90102