به غیر خانه ی زنجیر و دیده ی تر ما کدام خانه که ویران نگشت بر سر ما به حیرتم که خبر چون به سنگ حادثه رفت که صلح کرد می مدعا به ساغر ما زگرمی تب ما تا شود طبیب آگه کفی سپند فشاند بروی بستر ما به سینه صافی و روی گشاده چون ما نیست مگیر آینه گو خویش را برابر ما ازین سرایت سرگشتگی توان دانست که همچو گردش دامست سیر اختر ما دل از جفای که نالد شکایت از که کند به شهر طفلان فتاده مرغ بی پر ما دگر چه بخیه چه مرهم زهر دو کار گذشت که زخم همچو قفس گشت دور پیکر ما کدام بزم طرب را جدا زروی تو دید که می زآب سیه شد به چشم ساغر ما دماغ درد سر دولت از کجاست کلیم گرفتم اینکه هما سایه کرد بر سر ما کلیم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90103