در آتش عشق مهوشان رفت آسان پی دل نمی توان رفت دل از پی درد او روان شد منزل دنبال کاروان رفت این مهمان نخوانده ی آه شد خوار زبس، بر آسمان رفت تیر تو گرفت کشور دل این مژده به خانه ی کمان رفت راه سفرت دلا نبستست گاهی از خویش می توان رفت ای گلبن تازه خار جورت اول در پای باغبان رفت با جذبه ی دام، بی پر و بال بتوان چو سفیر از آشیان رفت عاشق شمعست و قدر او را وقتی دانند کز میان رفت آوارگی کلیم خواهم کز هند توان به اصفهان رفت کلیم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۶۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90135