صبر را از دهنت حوصله تنگ آمده است ناله ها را ز دلت تیر بسنگ آمده است مژه ات آفت جان، ترک نگاهی خونریز بسته آن غمزه دو شمشیر و بجنگ آمده است بدگمانی دلم ز آن صف مژگان داند گر با سلام شکستی ز فرنگ آمده است چه قمارست که در کوی بتان می بازند هر که باز آمده در باخته رنگ آمده است عیب آن زلف رسائیست، که در دامن تو هر که دستی زده آن طره بچنگ آمده است اره تا نخل تمنای مرا قطع کند همه تن پا شده وز پشت نهنگ آمده است در دل بر رخ هر کس نگشائیم کلیم ای بسا عکس که در آینه زنگ آمده است کلیم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۷۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90146