دل که چون نرگس مستت بشراب افتادست دفتر معرفت ماست در آب افتادست ما زآغاز و زانجام جهان بیخبریم اول و آخر این کهنه کتاب افتادست غمزه ات کار دلم ساخت بیک چشم زدن دامنی تا زدی آتش بکباب افتادست شکر چشم تو کند محتسب شهر کزو هر کجا میکده ای هست خراب افتادست شیشه از باده برنگیست که می پنداری دختر رز را آتش بنقاب افتادست از حریفان قمار تو نماندست کسی کار سر باختن اکنون بحباب افتادست بر رخ ساقی گلرنگ پریشانی زلف عکس موجیست که بر روی شراب افتادست دفتر حسن بهارست که در عهد تو شست برگ گل نیست که از باد در آب افتادست چشمه ساری شده است از نگه شادابش چشم گریان کلیم ار بسراب افتادست کلیم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۸۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90155