پیوسته دل ز قطع امید آرمیده است راحت درین چمن بر نخل بریده است صبرم به جستن دل گمگشته رفته است طفل سرشک در پی رنگ پریده است با گریه خنده رویم و با ناله گرم خون باز از شراب غصه دماغم رسیده است شاد است بخت بد که به مفتم زدست داد گوئی مرا فروخته یوسف خریده است بی مزد دست، خار ز پایی نمی کشد همراهی زمانه بدین جا کشیده است تا چند نیش عقربی از دخل کج خورم کسب کمال شعر دلم را گزیده است رنگین سخن گمان نبری خویش را، کلیم کز خامه بریده زبان خون چکیده است کلیم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۹۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90167