آزادگی ز منت احسان رمیدنست قطع امید دست طلب را بریدنست بحریست زندگی که نهنگش حوادثست تن کشتی است و مرگ به ساحل رسیدنست سیر ریاض عالم جان با حجاب تن گلزار را ز رخنه ی دیوار دیدنست در دور ما زخست ابنای روزگار دشوارتر ز مرگ، گریبان دریدنست در کوی دوست خاک نشینی ز حد گذشت ای تیغ جور، نوبت در خون تپیندست تدبیر تنگدستی جستم ز عقل، گفت دستی که کوتهست علاجش بریدنست افتاد پیش در سخن آن کس که ایستاد عیب کمیت خامه درین ره دویدنست در بند خانه با همه آزادگی، کلیم از اشتیاق پای به دامان کشیدنست کلیم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۹۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90168