به بی تکلفی آن عارفی که خو دارد نظر به بندد از آن گل که رنگ و بو دارد ببین بجذبه نسبت که خامه دو زبان همیشه الفت با صفحه دورو دارد کسیکه بنده عشقست بی نشان نبود ز موج گریه خود طوق در گلو دارد دلم ز تیغ تو چون شانه شد تمام انگشت حساب حلقه آن زلف مو بمو دارد براه یک جهتی سالکی که روی نهد نه بیند آینه را زانکه پشت و رو دارد قسم بذوق محبت که دشمنی فرضست علاج سینه کن ار کینه ای عدو دارد ز روسفیدی میخوارگان دهد خبری گلی که در چمن خرمی کدو دارد بمحفل غم و شادی بود عزیز چو شمع جگر گدازی کز گریه آبرو دارد زبان هر مژه چشم نکته پردازش کلیم با من صد قسم گفتگو دارد کلیم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۱۸۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90263