خوبان که روی بر من بیدل نهاده اند دام از پی شکاری بسمل نهاده اند باشد نشان پا همه خونین بکوی دوست آنجا زبسکه کام بساحل نهاده اند مستان ز بحر پر خطر عشق همچو مل تا بر گرفته کام بساحل نهاده اند خود را شهید دیده ام ایدل که در کفم آئینه ای ز خنجر قاتل نهاده اند جیبی زشوق پاره نکردند زاهدان بر دستشان ز سبحه سلاسل نهاده اند مقصد طلب مباش که سرگشته مانده اند آنها که رخت خویش بمنزل نهاده اند در بزم او کلیم ز آه شررفشان شمعیست در کناره محفل نهاده اند کلیم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۱۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90292