بغیر از می کسی از عهده غم بر نمی آید زمان غصه بی ایام مستی سر نمی آید تغافل بر شراب از توبه هر کس زد پشیمان شد باستغنا کسی با دختر رز بر نمی آید زمین دل اگر از آبحیوان پرورش یابد گیاه عیش از آنجا بی نم می بر نمی آید مگر در سینه پردرد مهمانست پیکانش که امشب پاره های دل بچشم تر نمی آید منم آن بیکس و بی آشنای کنج تنهائی که غیر از پرتو مهر از درم کس در نمی آید فریب مهربانی می خورد از دشمنان لیکن حدیث دوستیش از دوستان باور نمی آید کلیم ارنه بیاد نرگس مستانه اش نو شد شراب از سرگرانی جانب ساغر نمی آید کلیم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۴۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90319