خیال روی تو هر گاه سینه تاب شود بسینه آینه داغم آفتاب شود تو گل بسر زدی و شمع گل زسر برداشت زبیم آنکه مبادا ز شرم آب شود در آتشم زتغافل نشانده ای، باری تبسمی که نمک پاش این کباب شود زشوق سوختم و تاب یک نگاهم نیست حریص باده مبادا تنگ شراب شود فروغ دیده ز می جسته ام مرا چشمیست که چون حباب قدح روشن از شراب شود امید کام ز مغرور سرکشی دارم کزو نگاه بوصل ابد حساب شود به کم نگاهی چشمش کلیم می سازم امید هست که آن مست بی حجاب شود کلیم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۸۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90358