زخمهای شانه از زلفت فراهم می شود بخت اگر یاری نماید مشک مرهم می شود عیش اگر هم رو دهد بی تلخی اندوه نیست همچو نوروزی که واقع در محرم می شود قتل ما هر گاه باشد می توان، تعجیل چیست کشتن شمع حیات ما بیکدم می شود تا چه آرد بر سر بال کبوتر نامه ام خامه ام هر دم زبار درد دل خم می شود هست با خونین دلانم الفتی کز بعد مرگ خاک من بر زخم اگر پاشند مرهم می شود بسکه شادابست گلشن از سرشک عندلیب آتش ار بر روی گل ریزند شبنم می شود در دیار ما مصیبت دوستی عامست، عام کز چراغی مرده در یک شهر ماتم می شود همچو محجوبی که در شهر غریب آمد درون خواب در چشمم بمردم آشنا کم می شود تا کلیم از آدمیت لاف زد بیغم نبود غم بود تخمی که سبز از خاک آدم می شود کلیم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۸۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90361