به عهد جور تو دل ترک آه و افغان کرد به جرم بی اثری ناله را به زندان کرد درون سینه به ذوقی نشست ناوک او که ناله را ز برون آمدن پشیمان کرد به هوش باش دلا آه شعله ناک مکش کنون که ناوک او سینه را نیستان کرد به چشم روشنی داغ های کهنه ی روم تبسمش نمک تازه در نمکدان کرد همان به قیمت جان می خرند از لب او چه شد که گریه ی من نرخ گوهر ارزان کرد برو در آید اشکم چو طفل نو رفتار اگر چه در طلبش طی صد بیابان کرد بدان مثابه که خیزد سخن زروی سخن کسی که یاد مرا برد یاد نسیان کرد نم سرشک لب تشنه را گشاد از هم کلیم آخر ما را ز گریه خندان کرد کلیم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۳۸۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90457