بیدماغم دست رد بر وصل جانان می نهم پنبه در گوش از صدای آبحیوان می نهم در بهاری اینچنین از زهد خشک محتسب ساغرم تاتر شود در زیر دامان می نهم نه صراحی غلغلی دارد نه ساغر خنده ای گوش چندانی که بر بزم حریفان می نهم از کجا مرهم بیابم چون زمغز استخوان پنبه می آرم بروی داغ حرمان می نهم تا نباشد یک گلستان خار پاانداز من کی زکنج غم قدم در باغ و بستان می نهم پایه اهل هوس بالاتر است از من کلیم پای همت گرچه دائم بر سر جان می نهم کلیم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۴۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90520