بر شکال دولت آبادست و ما بی باده ایم دامن دولت که ساقی باشد از کف داده ایم دانه تسبیح بی آبست، کی بر می دهد ما چه بیحاصل بدام زهد خشک افتاده ایم قلعه ها از دولت شاه جهان مفتوح شد ما زدست بسته مهر شیشه نگشاده ایم خود متاع خانه خویشیم، چون مرغ قفس گرنه ایم آزاد از قید جهان آزاده ایم روی برگشتن نمی دارد هدف از پیش تیر تو کمان فتنه را زه کن که ما استاده ایم پیش ما بزم نشاط و حلقه ماتم یکیست شمع بزمیم از برای سوختن آماده ایم نه بما پای گریزی مانده نه دست ستیز بر سر راه حوادث همچو مور جاده ایم از تلاش سرفرازی کی بجائی می رسیم ما که از افتادگی در پیش چون سجاده ایم پر نمی پیچیم بر صید مراد خود کلیم ما که عنقا را بدام آورده و سر داده ایم کلیم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۶۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90537