طالع وارون بر آن برگشته مژگان بسته ایم گر چه بیقدریم خود را بر عزیزان بسته ایم موری از تاب کمر ما را تواند صید کرد چشم همت گرچه از ملک سلیمان بسته ایم دیده گر سیراب شد، دل تشنه یکقطره ماند خانه ویران کرده تا آئین دکان بسته ایم دانه دام تعلق مزرع گیتی نداشت ما بامید چه یارب دل بدوران بسته ایم خاطر آشفته ما هست عیب روزگار بر سر ایام دستار پریشان بسته ایم ما و می در این چمن چون توبه فصل بهار روز اول با شکستن عهد و پیمان بسته ایم از شکسته کشتی ما تا گهی یاد آورد رشته های موج بر انگشت طوفان بسته ایم در حصار آهن ما غم نخواهد راه کرد رخنه های سینه را یکسر زپیکان بسته ایم خار مژگان را بچشم کم مبین دیگر کلیم چار موسم از گلش نخل شهیدان بسته ایم کلیم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۸۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90559