ما که پیش از مرگ آسایش تمنا می کنیم شکوه از بد گردی افلاک بیجا می کنیم چون بکوی خاکساری سرکشی از سر نهیم تا هوای خشت بالین را ز سر وا می کنیم ما خس سیلاب سودائیم و در سیر سلوک گر بدریا می رویم، ار جا بصحرا می کنیم ترک و تجریدی که ما داریم بی اجرست، حیف چون زرشک اهل دنیا ترک دنیا می کنیم کار فردا را زما امروز می خواهند و ما هر چه را امروز باید کرد فردا می کنیم چاره کم کن تا جفای دهر هم کمتر شود افکند صد عقده در کار ار یکی وا می کنیم بسکه هر جا شکوه افلاک و انجم کرده ایم شرمساری می کشیم، ار سر ببالا می کنیم گر بکنج عزلت از تنهائیم گیرد ملال ما و عنقا هر دو در یک آشیان جا می کنیم خواه صبر و خواه دل هر چیز گم شد از کلیم جمله را در کوچه زلف تو پیدا می کنیم کلیم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۴۹۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90567