روز و شب از بسکه محو آنمیان گردیده ام موی می ترسم بر آید عاقبت از دیده ام فرصت عشرت ز کف ندهم بهر جائیکه هست گریه تا بس کرده ام بر حال خود خندیده ام گل به بستر تا نیفشانی نمی خوابی و من شمعسان با شعله در یک پیرهن خوابیده ام همچو من در پیش یار بیوفای خود کلیم زود نتوان خار شد، عمری وفا ورزیده ام کلیم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۰۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90577