ز آتش پنهان عشق، هر که شد افروخته دود نخیزد ازو چون نفس سوخته دلبر بیخشم و کین، گلبن بیرنگ و بوست دلکش پروانه نیست، شمع نیفروخته در وطن خود گهر، آبله ای بیش نیست کی بعزیزی رسد، یوسف نفروخته مایه آرام دل، چشم هوس بستن است از طپش آسوده است، باز نظر دوخته شاید آید بدام مرغ پریده ز چنگ گرم نگردد اگر عاشق وا سوخته داروی بیماریش مستی پیوسته است چشم تو این حکمت از پیش که آموخته آمد و آورد باز از سر کویش کلیم بال و پر ریخته جان و دل سوخته کلیم کاشانی : دیوان اشعار : غزلیات : غزل شمارهٔ ۵۴۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90622