ای دوست نقاب زلف بگشا بی پرده بما جمال بنما حیفست جمال ذات مطلق مخفی شده در صفات و اسما رخسار تو گر نقاب برداشت هر ذره نمود مهر والا در کسوت صورتست و معنی پیوسته جمال دوست پیدا در پرتو حسن اوست حیران جان و دل عاشقان شیدا بگشود صبا گره ز زلفت از دام بلا رهید جانها هر دم بلباس غیر آن یار بر جمله جهان نمود خود را پیداست ز روی ماه رویان خورشید جمال دلبر ما هر لحظه بنقش دیگر آن یار بر دیده دل شود هویدا گه خضر و گهی مسیح گردد گه آدم و نوح و گاه حوا آزاده ز قید شد اسیری تا دید جمال دوست هر جا اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۱۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90845