بردار ای صبا ز جمالش نقاب را گو بنگرید آن رخ چون آفتاب را چون دیده تاب دیدن حسن رخش نداشت برروی خود فکند ازین رو نقاب را ساقی بیار باده به مخمور عشق ده بشکن خمار عاشق مست و خراب را ای پیر میکده در میخانه باز کن مست مدام ساز همه شیخ و شاب را بر بحر هستی تو جهان غیر موج نیست عارف به غیر بحر چه گوید حباب را؟ عمری به عشق روی تو نغنود دیده هیچ با چشم عاشق تو چه کارست خواب را؟ نزد اسیری دوزخ محض و عذاب دان بی روی دوست جنت عدن و ثواب را اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90853