تا حسن تو بنمود رخ از جمله ی اشیا
حیران جهان شد دل شوریده ی شیدا
در آینه روی تو بنمود دو عالم
هم بود ز مرآت جهان حسن تو پیدا
چون کرد تجلی رخ زیبای تو دیدیم
مجلای جمال تو همه صورت و معنا
تا دیده ی جان دید به هم زلف و رخت را
با ظلمت و نورست دلم را سرو سودا
چون باد صبا پرده ز روی تو برانداخت
شد مهر جمال تو ز هر ذره هویدا
خورشید جمال رخ آن یار عیان دید
از پرده ی ذرات جهان دیده ی بینا
تا کرد اسیری به رخش دیده ی جان باز
باشد ز همه رو به جمالش نظر او را
اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۵
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/90855