از مطرب جمال تو آفاق پر صداست عالم زساز عشق چه گویم چه بانو است ساقی بکف پیاله و مطرب سرود گو عالم برقص و مستی، دوران بکام ماست کونین پر سرود و سماعست و ذوق و حال ذرات جمله مست می عشق جانفزاست هرکس بیار دست در آغوش و بیخبر جوید خبر ز یار که آن یارما کجاست دیدم که مست باده عشقند هر که هست گر پیر و گر جوان و اگرشاه وگر گداست در عین عشق عاشق و معشوق شد یکی احول نه یکی دو مبین احولی چراست آن یار در ازل باسیری چو یار شد باماست تا ابد نه که ازما دمی جداست اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۷۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90902