گردیدن گردون یقین از عشق جانان بوده است جانا نگر کز جست و جو یک لحظه کی آسوده است ارواح قدسی زین سبب بیخورد و بیخواب آمده عقل کل اندر عمرها زین غم دمی نغنوده است بینی که باد تندخو چون آب و آتش دم بدم افتان بخاک ره چنین آن هم ازین غم بوده است یاقوت و لعل از مهر او افتاده در کوه و کمر از اشک خونین لاله را دامن بخون آلوده است حیوان و انسان از طلب گشته روان از هر طرف این رفتن واین آمدن گوئی مگر بیهوده است چشم بصیرت را گشا یک یک ازین ها کن نگاه از گوش جان بشنو ز من کین نکته کس نشنوده است خامش اسیری تا بکی افشای این سر بهر چیست عارف کجا نااهل را رمزی ازین بنموده است اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90954