روی چو مهت کاینه جان و جهانست حسنش ز همه ذره چو خورشید عیانست عالم شده از نور رخت ظاهر و پیدا در پرده هر ذره جمال تو نهانست در ظاهر و باطن بیقین از همه رویی عارف همه او بیند و جاهل بگمانست در مذهب من نام و نشان جمله ترا بود غیری که نباشد ز کجا نام و نشانست خورشید حقیقی است که از کون و مکان تافت عالم همه روشن شده از پرتو آنست از عاشق دیوانه خبر جوی ز معشوق کین زاهد افسرده هم از بیخبرانست حسن رخ تو دید اسیری ز دو عالم ای جان ز جهان او بجمالت نگرانست اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۲۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90956