دل را بجمال رخ تو مهر تولاست جان را همه دم دولت وصل تو تمناست یک پایه ز معراج کمال دل عارف می دان بیقین کرسی نه چرخ معلاست در پیش کسی کو بجهان ز اهل شهودست لاخود همه پندار بود جمله چو الاست خورشید صفت عکس جمال تو عیان دید هر کس که چو آئینه دلش پاک و مصفاست هر دیده که بیند بجهان نور لقایت لذات نعیم ابد اینجاش مهیاست از عقل مجو حالت ارباب مقامات زیرا ز خیال خرد این حال معراست جز یار نبیند بجهان همچو اسیری هرکو دلش از دیدن اغیار مبراست اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۵۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90982