دل را که داغ عشق ندارد نشان کجاست بی سوز و درد جان کسی در جهان کجاست سری که پیر میکده میگفت با عقل در خانقاه و مدرسه رمزی ازآن کجاست اسرار عشق حل چو نگردد ز درس علم کو راه دیر و صحبت پیر مغان کجاست در وصل او چو کس نرسد از ره نشان کو سالک طریق ره بی نشان کجاست از شید و زرق و زهد ریائی شدم ملول ای پیر می فروش می ارغوان کجاست گر ساز وصل و دولت دیدار دوست نیست آن سوز هجر و ناله و آه و فغان کجاست ز اهل بیان نگفت اسیری خبر زیار داری خبر بگوی که صاحب عیان کجاست اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۵۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90986