ای صنم سمن بران دست منست و دامنت مونس جان بیدلان دست منست و دامنت ای مه خوش لقای من دلبر جان فزای من درد من و دوای من دست منست و دامنت کعبه ماست کوی تو، قبله ماست روی تو میل دلم بسوی تو، دست منست و دامنت ای بت گلعذار من ای غم و غمگسار من شادی جان زار من دست منست و دامنت مرهم جان ریش من همدم و یارو خویش من مذهب و دین و کیش من دست منست و دامنت خوان کرم نهاده، پرده ز رخ گشاده مژده وصل داده، دست منست و دامنت دل ز اسیری می بری، هیچ غمش نمی خوری تا بکی این ستمگری دست منست و دامنت اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۶۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/90995