از قید غم جهان شد آزاد هر کو دل و جان بعشق او داد برجان خراب عشق بازان تا چند کند جفا و بیداد شد نوبت وصل و هجر بگذشت وارستم ازین غم و شدم شاد کی بهره بود ز عاشقانت زاهد که کند ز عشق واداد هرگز ز کمند زلف جانان جان و دل ما نگشت آزاد شد عین شراب آخر کار آن دل که ز جرعه زدی داد معشوقه پرست شد اسیری از زهد دگر کجا کند یاد اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۱۷۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91005