تا بکفر زلف تو جان مرا اقرار شد دل ز ایمان برگرفت و در پی زنار شد از شراب عشق جانان جان ما چون گشت مست از خیال زهد و هشیاری دلم بیزار شد از شراب جام عشقم از ازل مست و خراب من ازاین مستی نخواهم تا ابد هشیار شد می نگنجد در جهان جانم ز شادی و نشاط تا غم عشق تو ما را مونس و غمخوار شد تا دلم خو با جفای عشق جانان کرده است در وفای عشق او جان و دلم ایثار شد تاز لذات دو عالم نگذری مردانه وار کی توان کی، از لقای دوست برخوردار شد شد اسیری فارغ و آزاده از دنیا و دین تا ببزم عشق جانان جان ما را بار شد اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۱۹۳ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91023