من عاشق آن جان و جهانم همه دانند از جان ببریدن نتوانم همه دانند جان می نتوان برد از آن غمزه و ابرو من کشته آن تیروکمانم همه دانند زلف سیه و چشم بلا جوی تو دیدم آشفته و بیمار از آنم همه دانند از دولت عشق رخ آن سرو خرامان سرحلقه رندان جهانم همه دانند تا گشت اسیری بغم عشق گرفتار آزاده ازین کون و مکانم همه دانند اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۱۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91045