عشق چو جور و ستم آغاز کرد بر رخ عاشق در غم باز کرد شد بجهان رسم نیاز آشکار شاهد حسنش چو بخود ناز کرد خواست کند غارت دین و دلم دیده سوی غمزه غماز کرد حکم قضا روز ازل جان من عاشق و قلاش و نظر باز کرد بلبل جان از قفس تن بجست بار دگر سوی تو پرواز کرد دل که جمال رخ خوب تو دید جان بغم عشق تو دمساز کرد یافت نوایی ز لبش همچو نی جان اسیری چو بغم ساز کرد اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۳۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91061