چو دل در دست عشقش مبتلا شد چگویم برمن از جورش چه ها شد چو درد عشق جانم راست درمان مرا درد تو بهتر از دوا شد ز مسجد آمدم سوی خرابات چو لطف دوست ما را رهنما شد بیک دم رخ نمود و عقل و دین برد ندانستم دگر باره کجا شد به عاشق گر چه کرد اول جفاها در آخر هرجفا با صد وفا شد ندارد بهره از اسرار خلقت کسی کو در پی چون و چرا شد اسیری جام جم دانی چه باشد دلی کز نور معنی با صفاشد اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۳۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91064