مستم ز جام عشق و ندارم ز خود خبر ساقی رهان مرا زمن از جرعه دگر رندیم و باده نوش و بمیخانه معتکف ز آواز نی برقص و رخ ساقی در نظر مست مدام نرگس ساقیم آنچنان کز دست بیخودی نشناسیم پاو سر جویای عیش و عشرتم ای پیر میکده با ما ز شاهد و می و میخانه گو خبر مست شراب جام الستم نه با خودم با ما ز عقل و زهد مگوئید و خیر وشر عشاق سر خوشند، بزن ساز مطربا شه بیت عاشقانه دگر باره گو ز سر تا با خودی اسیر فراقی اسیریا گر وصل دوست میطلبی از خودی گذر اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۵۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91080