بر صورت ذرات جهان گشت پدیدار آن یار نهانی در پرده ما و تو نهانست رخ یار در عین عیانی چون شاهد حسن رخ او جلوه گری کرد در صورت و معنی بنمود عیان بر رخ او پرده اغیار بر شکل جهانی در آینه رخساره خود کرد نظاره صد نام و نشان دید بی آینه شد پرده آن حسن دگر بار بی نام و نشانی در کسوت عقل آمد و صد پرده برانگیخت از حجت و برهان شد عشق جهان سوز و ندارد به جهان کار جز پرده درانی بر جمله مراتب گذری کرد و درآمد در کسوت انسان وا یافت درین مرتبه آخر بت عیار آن گنج نهانی چون دید در آئینه رخساره خوبان حسن رخ خود را شد عاشق حسن خود و میجست بصد زار یاری که تو دانی در هیأت مجنون بجهان نام برآورد دیوانه و عاشق در صورت لیلی کند اسمی دگر اظهار معشوقه جانی خواهی که نماید بتو آن فتنه دوران رخساره چون ماه بردار ز خود عاقبت این پرده پندار گر زانکه توانی در قطره نهان بود ز بود تو اسیری دریای حقیقت چون بود اسیری ز میان رفت بیکبار شد بحر معانی اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۶۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91092