در خرابات آمدم دوشینه هنگام سحر جمله را دیدم ز مستی گشته از خود بیخبر مطربان اندر سرود و ساز داده چنگ و عود ساقی و جمله حریفان مست و بیخود سربسر جملگی گردان بپهلو بی سرو پا در سماع در گرفته شور و مستی در همه دیوار و در آنچنان حالی چو دیدم در من آمد حالتی بیخود از خود گشتم و دیگر ندیدم خیر و شر هرکه بیند یک نظر آن بزم و ساقی و حریف می پرستی پیشه کرد و نیستش کاری دگر جان رندان واقف سر خراباتست و بس دیگران نسبت بدان سر گوئیا کورند و کر در خرابات آنچه برجان اسیری کشف شد صوفی خلوت نشین را نیست در مسجد خبر اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۷۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91101