قصد جانم کرد یار دلنواز ریخت خونم بی گنه آن سروناز شهسوار حسن گو اسب جفا با گدای باوفا چندین متاز بیش ازین دل در غم دوری مسوز جان من رحمی نما با ما بساز عاشق آن قامت رعنا کجا آورد در دیده سرو سرفراز در نیاز عاشق دیوانه بین نازکم کن تا بکی ای بی نیاز عاشق آن باشد که باشد دایما ز آتش عشق تو در سوز و گداز در غم عشق است اسیری جان و دل گر تو هستی رند و عاشق پاکباز اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۷۸ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91108