محرم بزم وصالت کی شود هر بوالهوس درخور این شیوه جان پاکبازانست و بس جز خیال زلف و رویت جان مارا روز و شب مونس و همدم نه بینم در همه آفاق کس در شعاع پرتو مهر جمال روی دوست جمله ذرات هست و نیست دیدم هر نفس عاشقان احرام طوف کوی جانان بسته اند پرصدا شد جمله آفاق زآواز جرس در هوای وصل جانان برتر از کون و مکان مرغ جانم هر زمان طیران نماید زین قفس ذوق عرفان نیست زاهد را وگر گوید که هست گو که بسم الله بیا اینست میدان و فرس جذبه عشقش اسیری را بجائی ره نمود کاندر آن عالم ندیدم زیرو بالا پیش و پس اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۸۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91112