چون گشت مه روی تو طالع ز مطالع شد از همه سو نور تجلی تولامع خورشید صفت پرتو حسن تو عیانست از کعبه و بتخانه و از دیر و صوامع عکس رخت از پرده هر ذره نماید مرآت دل ار صاف شد از زنگ موانع تا دل نشود مطلع انوار الهی عارف نتوان گشت ز منهاج و طوالع امروز به عاشق بنما روی نکو را بروعده فردا دل و جان نیست قانع کس ظلمت حادث بجان باز گدازد از نور قدم چونکه بتابید لوامع از دیده تحقیق و یقین جمله ذرات دیدیم به پیش رخ تو ساجد و راکع بر صفحه جان و دل هر ذره ز مصنوع ثبت است نظر کن رقم وحدت صانع گر هر ورقی هست کتابی نو ولیکن جز جان اسیری نبود نسخه جامع اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۲۹۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91129