ای در شعاع روی تو عقل خبیردنگ در راه عشقت آمده پای خرد بسنگ مست شراب عشقم و از عقل بیخبر واعظ بما مگو سخن زهد و ریو و رنگ ناموس اگر برفت بعشق تو گو برو ما را بعشق دوست چه پروای نام و ننگ صاحب دلان، دلا از من بیدل برد بزور هر دم بعشوه دگر آن یار شوخ شنگ جانم نبود بی می و معشوق یک نفس زان دم که ما بدامن رندان زدیم چنگ گوید رباب نغمه شوق تو زیر و بم آید صدای عشق تو زآواز عود و چنگ تا او فتاد پرده عزت ز روی یار در تاب حسن اوست اسیری دلو و دنگ اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۱۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91147