هر زمان نوعی بچشم اهل حال می نماید حسن روی تو جمال حسن رویت را ز مرآت جهان زاهد ار دیدی نبودی در ضلال دیده اهل بصیرت دیده است حسن رخسار تو در حد کمال تا رباید جان و دل از عاشقان هر نفس نوعی کند غنج و دلال گر هوای وصل معشوقت بود از جفا و جور هجرانش منال در طریق اهل عرفان ای فقیه حال می باید چه جای قیل و قال کرد جانم طی بیابان فراق تا شدم آسوده در ملک وصال حالیا رندیم و مست جام شوق تا چه خواهد بود کارم را مآل تا توئی با تو اسیری مانده است کی ببزم وصل او یابی مجال اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۲۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91154