حان الرحیل مابر دلدار میرویم لاخوف گو بعشق چو همراه می شویم هرگز نظر بدنیی و عقبی نیفکنیم ترک همه گرفته پی یار می رویم ما طالبیم و در پی مطلوب روز و شب دایم چو سایه از پی آن نور می دویم مشتاق حسن روی نگاریم آنچنان کز شوق یکنفس به شب و روز نغنودیم مطرب بنای، دم زدم عشق می دمد تا سر عشق از نفس نای بشنویم تا کی ز عشق و عاشق کهنه کنی حدیث عشقم بنو ببین که کنون عاشق نویم معشوق و عاشق ار چه بمعنی یکی بود بنگر اسیریا که بمعنی یکی دویم اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۶۵ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91195