روشن ز ماه روی تو شد منزل دلم وز زلف سرکشت همه سوداست حاصلم گشتم غریق بحر غم و در تعجبم گر لطف بیکران نکشیدی بساحلم فکر دقیق من بمیان تو ره نبرد وز سر غیب آن دهن تنگ غافلم حقا که ورد من بشب و روز ذکرتست زیرا که فارغ از همه افکار باطلم گیرم ز مصحف رخت آیات محکمات گر ساعد چو سیم تو گردد حمایلم دوری ز مهرروی تو مارا هلال ساخت ای وای برمن ار تو نیائی مقابلم آزاده شد اسیری ز قید بهشت و حور تا گشته است کوی تو مأوا و منزلم اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۳۹۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91222