من که در کوی غم عشق تو سرگردانم سخن صبر و خرد باد هوا می دانم ناصحا عیب مکن گر چه نظر بازم ورند چون ز تقدیر قضای ازلی زین سانم سرو سامان مطلب از من دیوانه دگر زانکه سرمست می عشقم و بی سامانم هم مگر پیر خرابات نماید مددی تا که مشکل بمی صاف شود آسانم نظر پاک و صفا بین که نقوش دو جهان همه از صفحه روی تو روان میخوانم حسن رخسار تو چون گشت عیان از رخ خوب من ز روی همه خوبان برخت حیرانم گرچه با شاهد و می عهد اسیری است درست آه اگر آن بت رعنا شکند پیمانم اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۰۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91232