ازآن می تا بنوشیدم دو سه جام شدم در زهد و هشیاری نکونام بده ساقی شراب آتشینم که سازد پخته از یک جرعه صد خام طلب کن همت از پیر خرابات براه میکده گر می نهی گام بجو جام مصفا و می صاف ببین عکس رخ ساقی درآن جام دلا می خواره باش و مست و قلاش مگر یابی ازین وصل دلارام ز جام لعل ساقی تا شدم مست ز دستم رفت عقل و صبر و آرام چو روی شاهدم صافی و بیغش چو چشم مست ساقی درد آشام نباشد کار من جز می پرستی گر از لعل لبش یابم دمی کام حریف شاهد و جام شرابم هنر بین زین اسیری گو در ایام اسیری لاهیجی : دیوان اشعار : غزلیات : شمارهٔ ۴۰۴ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/91234